نیروی محرک و پیشران انسان چیست؟ وقتی که از صبح از خواب برمیخیزیم برای چه از رختخواب جدا می شویم تا زندگی را ادامه دهیم؟ انگیزهای که پشت تلاش، مبارزه و بهتر شدنمان است، چیست؟ آنچه که برای ما رضایت خاطر می آورد از کجاست؟
فروید اصل لذت طلبی در انسان را عامل بقا او می داند. کودک برای گریز از درد گرسنگی غذا میخواهد. او سعی انسان در کاستن یا از بین بردن تنیدگی و جلب آسودگی و خرسندی را اصلی لذت مینامد.
آدلر در مکتب روانشناسی فردی، در شروع جنسیت(sex) و پرخاشگری را به عنوان مهمترین انگیزه آدمی ارائه کرد. نگاه او پس از گذشت زمان، دگرگون شد و عامل قدرتطلبی را مهمترین انگیزه رفتاری او قلمداد کرد به طوری که تمامی رفتارهای درست و نادرست انسان را بر اساس این اصل تحلیل میکند.
برتری جویی از احساس حقارت ریشه گرفته است و این از هنگام تولد تا مرگش با او همراه است.
کشف نیروی های محرک در انسان چه فایدهای دارد؟ اینکه بدانیم کدام نیرو در انسان اصل است، چه کمکی به ما خواهد کرد؟
پاسخ کوتاه; دانستن نیروهای بنیادی در انسان منجر به کشف ارزشها و شبه ارزشها خواهد شد. تفاوت در ارزش ها در افراد انسان ها و جوامع بشری از تفاوت نیروهای بنیادی نشأت می گیرد. آگاهی از این نیروها درک ما را از روش و منش آدمی بهتر می کند. آگاهی نسبت به دیگران، قطعا منجر به آگاهی از خود و نزدیکانمان خواهد شد.
اگر یافتن پاسخ به پرسشهای مطرح شده در شروع این متن را ملاک بگیریم چگونه خواهد شد؟ یعنی اینکه وظیفه من، یافتن جواب سوالات بالا است. یعنی جستجوی دلیل و معنای زندگی. یعنی اصل بنیادین زندگی یافتن معنای آن است. این جستجو اصل خواهد بود و پاسخ های آن فرع. به دیگر سخن مسیر جستجو، خود هدف است نه نقطه پایان.
پاسخ هر فردی ممکن است در سطح کلان و یا خرد متفاوت و یا مشابه باشد. بر اساس آموزه هایی که به شخصه با آن بزرگ شده ام، شخصیت سلمان فارسی(بهروز) در تاریخ اسلام را نماد چنین نگاهی می دانم، جستجو، جستجو و جستجو …. برای یافتن معنای زندگی.
گاهی این جستجو هزینه بالایی برای ما خواهد داشت و گاهی پاسخ ها در کنار دستمان خواهد بود. آموزه هایی که از سنت به دستمان می رسد از نوع دوم است. با دسترسی آسان به معنای زندگی نباید کم ارزش بودن معنا تلقی شود.
اگر به انسانهای اطراف خود بنگریم، افرادی را خواهیم دید که انگیزه ی فراوانی برای انجام برخی از کارها دارند. ولو اینکه آن کارها روتین و روزمرهی آنها باشد. مثلا مادری که نگهداری فرزندانش را با انرژی و توان مضاعف وظیفه خود میداند، یا کار آفرینی که در طول شبانه روز درگیر مسائل پیچیده است تا یک ارزش و شغلی را ایجاد کند، یا یک فوتبالیست که از تمام لذت هایی که برای سایر افراد معمولی هست، میگذرد تا به هدفش برسد.
این افراد معنای زندگی خود را به خوبی دریافت کرده اند. جدای از آنچه که برای آن تلاش می کنند و می جنگند از نگاه معنای زندگی این گونه افراد ارزش فراوانی خواهند داشت، زیرا پاسخ محکمی به چرایی زندگی خود دارند.
از نگاه ویکتور فرانکل، مرگ انسان، زمانی آغاز میشود که معنایی برای زندگی نداشته باشد. کسانی که دچار افسرگی، اضطراب، استرس و …. هستند، معنای زندگیشان کم رنگ یا نابود شده است.
چند پرسش
- معنای زندگی ساختنی است یا یافتنی؟
- ارزشها انگیزاننده انسان هستند یا کِشنده او؟
- دلیل متعهد بودن به گزارههای اخلاقی به خاطر آسودگی وجدن اخلاقی است یا به خاطر دلیل و علتی است که به آن پایبند و معتقد است؟
نکته مهم: پریشانی روحانی که در پی یافتن معنای زندگی عاید انسان می شود نباید یک بیماری روانی تلقی کرد. تنش میان آنچه باید بدان دست یافته شده است و آنچه که باید بدان تحقق بخشید شود، تنش ارزشمند است. بیتنشی ارزشمند نیست بلکه معنادار کردن تنش مقدس است.
قطب نمای اندیشه انسان به سمت معنایی است که به تنش ها و چالشی های زندگی اش داده است.
اگر اصل زندگی کردن رنج بردن است; برای زنده ماندن باید ناگزیر معنایی در رنج بردن یافت. اگر اصلا زندگی خود هدفی داشته باشد، رنج و میرندگی نیز معنا خواهد داشت. اما هیچ کس نمی تواند این معنا را برای دیگری بیابد. اگر موفق شود، با وجود همه تحقیرها و تحمیق ها به زندگی ادامه می دهد.
نیچه می گوید:”کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی آن را خواهد ساخت“
انسان با پاسخی که به معنای زندگی اش می دهد، وظیفه اش را مشخص می کند.
سنت و مذهب از دو جنبه یافتن به چرایی و چگونگی زندگی به انسان کمک می کنند.
قدرت معنای زندگی رابطه مستقیمی با میزان پذیرش درد و رنج خواهد داشت.
[…] برای آن کار نباشد، چه نتایجی خواهد داشت؟ در مطلب معنای زندگی اشاره شد که معنای زندگی هست که به انسان انگیزه ادامه می […]