داستان
“آقای گل محمدی الان چه وقت چیپ زدن بود؟” این جمله ی آشنایی برای اهالی فوتبال است، نیمه نهایی جام ملت های آسیا در سال 2004 بازی به پنالتی کشیده شده است، یحیی گل محمدی دفاع آخر و با تجربه ی تیم به عنوان پنالتی زن آخر از سمت سرمربی تیم انتخاب شده است، احتمالا او در دستگاه محاسبه برانکو اوانکویچ بهترین انتخاب برای زننده آخرین پنالتی تیم ایران هست.
گل محمدی تصمیم به زدن پنالتی به روش چیپ گرفته است، احتمالا برای تضعیف روحیه دروازبان حریف. ضربه زده می شود، دروازبان چینی دست فوتبالیست ایرانی را می خواند و بدون حرکت اضافی توپ را به آغوش می کشد و ایران مجددا حسرت رسیدن به فینال را به جام ملت های بعدی می برد.
چالش انتخاب تکنولوژی
من به عنوان مدیر واحد فنی موظف هستم که در جریان تکنولوژی های جدید باشم و در زمانی هایی که قرار است یک محصول جدید تولید و توسعه پیاد کند و یا اینکه تغییرات اساسی در محصولات قدیمی در کسب و کار داده شود، دست به انتخاب بهترین آنها بزنم و به مدیرعامل شرکت اعلام کنم.
این انتخاب آنجا سخت می شود که من یه عنوان مدیر فنی باید پاسخگو باشم. منابع، اهداف و زمانبندی سازمان عوامل داخلی هستند که کدام وزنی در انتخاب تکنولوژی خواهند داشت. روحیات، مهارت ها و علاقمندی اعضاء تیم هم نقش پر رنگی در این انتخاب بازی می کنند.
جامعه توسعه دهندگان تکنولوژی مورد نظر، تطابق قابلیت های تکنولوژی با اهداف سازمان در کوتاه مدت و بلند مدت ابرپارامترهای این انتخاب هستند.
از آنجا که دنیای کنونی بر پایه عدم قطعیت شکل گرفته است، عوامل مؤثر در تصمیم گیری ها دائما و با سرعت زیاد در حال تغییر هستند.
آیا باید از برترین تکنولوژی ها استفاده کنیم؟ همکاران و دوستانی دارم که ملاکشان در انتخاب، جدید بودن از بهترین منابع ارائه دهنده تکنولوژی است. یعنی هرآنچه در حوزه تکنولوژی ارائه شد و مربوط به حرفه شان بود ملتزم هستیم که از آن استفاده کنیم. و استفاده از به روزترین برنامه ها، اپلیکیشن ها، پلتفرم ها و فریم ورک ها یک ابرفضیلت اخلاقی محسوب می شود. من این را تکنولوژی زدگی می نامم.
فیل سفید پادشاه
گاهی فشار مدیران و اولویت های کسب و کار، شما را مجبور می کند که نگهداری و توسعه سیستم های کهنه و غیربهینه بر عهده بگیرید. وابستگی بیش از اندازه به افراد، زمانبر بودن اصلاحات و تغییرات، کم شدن درجه اعتماد به عملکرد سیستم و ریسک بالای آن از جمله مشکلاتی هست که در پی این تصمیم خواهد داشت.
این گونه سیستم ها در حکم همان فیل سفید پادشاه است و مدیران تصمیم گیر دچار خطای EOC می-شوند. به طور خلاصه خطای EOC (خطای تشدید تعهد یا خطای هزینه غرقشدن) ادامه انجام یک پروژه فقط به خاطر اینکه هزینه زیادی پای آن داده شده است، صورت می گیرد و افراد(تصمیم گیران) دوست ندارند از تصمیم خودشان دست بردارند ولو اینکه تصمیماتشان نتیجه مورد نظر را نگرفته اند، هرچند که منابع زیادی صرف کرده اند.
از دید روانشناسی در داستان “قلعه حیوانات” نوشته جورج اویل “آسیاب بادی” نماد همین مسئله است.
کتاب ها و مطالب زرد موفقیت از این روش برای ایجاد انگیزه در مخاطبان خود استفاده می کنند، “تا موفقیت چند قدم کوتاه مانده است”، “موفقیت از آن کسی هست که ضربه آخر را زده باشد” این جملات و مشبهات آن از این حس که “حیف است این همه تلاش و هزینه کرده ام دست بردارم” برای افزایش فروش خود در گیشه سوء استفاده می کنند.
داستان ابتدا مطلب چه بود؟
خطای نتیجه گرایی، آفت بسیاری از مدیران و افراد هست، یعنی اعتبار یک تصمیم را وابسته به نتایج آن کنیم و فرایند، شرایط و منابع سازمان در هنگام و پیش از تصمیم گیری را در نگیریم و بر اساس نتیجه ارزش تصمیم فرد(سازمان) را بسنجیم.
اما چه می شود کرد؟
ریسک تکنولوژی زدگی از یک سو و خطرEOC (خطای تشدید تعهد یا خطای هزینه غرقشدن)از سوی دیگر و خطای نتیجه گرایی همیشه در کمین مدیران فنی در حوزه فن آوری اطلاعات و ارتباطات هست، راه حل چیست؟
به نظرم اگر سازمان بتواند خود را به سازمان های یادگیرنده تبدیل کند، آنگاه سازمان و اعضاء آن یادگیری پس از اجرای تصمیمات خود را داشته باشند، به صورت ارگانیک رشد خواهد کرد و این یعنی تصمیمات با کیفیت تر از قبل.
شاید عمده ما هیچ وقت یاد نداشته باشیم که جدول ضرب دوره دبستان دقیقا در چه زمانی یادگرفتیم ولی می دانیم بعد از آن چه قابلیت هایی نصبیبان شد، مثل محاسبه مساحت مستطیل، پیدا کردن مقسوم علیه های مشترک، توانایی حل تقسیم و ….
تحقق آموزش نقطه عطفی در سازمان های یادگیرنده می باشد، به طوری که بعد از آن مشکلات به راحتی تبدیل به مسئله می شوند و پاسخ مسائل با به کارگیری آموزش های انجام شده پیدا خواهند شد.